درباره وبلاگ


بنام خالق زیبائیهای بیشمار سلام به وبلاگ من خوش آمدید من یه جوونم مثل شما سعی میکنم تو وبلاگم مطالب خوبی بذارم تا هم خودم هم شما استفاده کنیم.... +++++++++++++++++++++ من دختری هستم که همیشه عاشق ولی نه عاشق یک مجنون بلکه عاشق زیبایی های خدا ، به نظرمن انسان باید عاشق باشه تا آخر عمرش . بعضیا فکرمیکنن عاشق شدن به این معنیه که بایدعاشق جنس مخالفش باشه ولی نه ،این نظرمنه ++++++++++++++++
آخرین مطالب
پيوندها
  • تیموری
  • ردیاب ماشین
  • جلوپنجره اریو
  • اریو زوتی z300
  • جلو پنجره ایکس 60

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان lifenet و آدرس lifenet.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 45702
تعداد مطالب : 126
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


*********************


 ********************* ********************
******************
قالب میهن بلاگ تقویم جلالی

***************
 ****************

*****************
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
 ***************
استخاره آنلاین با قرآن کریم

**************** ******************
********* *******
lifenet
دانشجوی کارشناسی فناوری اطلاعات






دو شنبه 29 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:29 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh



دو شنبه 29 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:27 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

 

روزی مردی خواب عجیبی دید.  دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.

مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل  می گیریم.

مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت

می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.

   

 


 مرد پرسید:....

شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟

فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.

مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایــا شکــر.

 

 



دو شنبه 29 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:25 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

خداوند دوبار به کار انسانها می خندد ...

دفعه اول

زمانی است که می خواهد کسی را به اوج برساند

درحالی که تمام دنیا سعی می کنند که او را به زمین بزنند

دفعه دوم

زمانی است که می خواهد کسی را به زمین بزند

در حالی که تمام دنیا می خواهند او را به اوج برسانند .



یک شنبه 28 / 7 / 1391برچسب:, :: 7:3 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

به این سوال جواب بدهید :

ما زنده هستیم تا زندگی کنیم        یا          زندگی می کنیم تا زنده بمانیم



سه شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 11:53 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

 

 

آسمان غرق خیال است ..کجایی آقا

 

 
آخرین جمعه ی این هفته هم رفت ..کجایی آقا

 

 
                                                     یک نفس عاشق اگر بود زمین می فهمید

 

 
                                                     عاشقی بی تو محال است ..کجایی     آقا

                                           "الهم عجل لولیک الفرج"

 



دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 11:22 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

 آیا می دانید تاثیر جمله


«این مکان مجهز به دوربین مداربسته می باشد»


به مراتب بیشتر از جمله


«عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید»


می باشد !


یکم خجالت بکشیم



فکرشو بکنید تو شهرمون از این دوربین ها بزارن چی می شد؟

تو هر میدون! تو هر کوچه !تو هر اداره !توی خونمون و هر جا که راحت گناه میکنیم

و از خدا غافلیم

ایکاش این آیه رو همیشه زمزمه کنیم :

أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏

مگر نميداند كه خدا [رفتار او را] مى‏ بيند!

Does he not know that Allah does see?)  )

سوره مبارکه علق ایه 14

 



دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 11:19 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

   این عکس روی یه خط واحد نوشته بود برام خیلی جالب بود 

ایشالا بتونیم همیشه پیش خدا دعا کنیم و هرچی می خوایم رو به خدا بگیم

اگه به صلاحمون هست بهمون بده اگه به صلاح نیست اون دنیا جبران میشه !



بیایم هر شب قبل خواب برای همه دعا کنیم اگه میشه توی دعاهاتون برای

 منم حتما دعا کنین حتما!

پس بیشتر به خدا توجه کنیم!

 

 



دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 8:39 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

سلام دوستان منم اول وقتی دیدم مطلب زیاده حوصله نداشتم بخونم ولی خوندم وخدایی جالب

بود حالا بخونین:

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش  را در خانه خدا (مسجد) بخواند .

لباس پوشید و راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد مرد زمین خورد و لباس هایش کثیف او

بلند شدخودش را پاک کرد  و به خانه برگشت مرد لباس هایش را عوض کرد و دوباره راهی

خانه خدا شد در راه مسجد و در همان نقطه مجددا زمین خورد !

او دوباره بلند شد خودش را تمیز کرد و به خانه برگشت یک بار دیگر لباس هایش را عوض

کرد و راهی خانه خدا شد .در راه مسجد با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و

نامش را پرسید مرد پاسخ داد: من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمید افتادید از این

رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم .

مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند

همین که به مسجد رسیدند مرد اول از مرد چراغ به دست در خواست کرد تا به مسجد وارد

شودو با اونماز بخواند مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند مرد اول در

خواستش را دوباره دیگر تکرار می کند ومجددا همان جواب را می شنود .

مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند

مرد دوم پاسخ می دهد : (من شیطان هستم .) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد ..

شیطان در ادامه توضیح می دهد : من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث

زمین خوردن شما شدم .

وقتی شما به خانه رفتید خودتان را تمیز کردید و به راهتان به مسجد برگشتید.خدا همه گناهان

شما رابخشید من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم باعث در خانه

ماندن شما نشد بلکه دوباره به راه مسجد برگشتید .

به خاطر آن خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید من ترسیدم که اگر یک بار دیگر

باعث زمین خوردم شما بشوم آنگاه خدا گناهان افراد دهکده را نیز خواهد بخشید بنا براین

من سالم رسیدن شما را به مسجد مطمئن ساختم

نتیجه :

کار خیری را که قصد داریم انجام بدیم به تعویق نیاندازید چون هرگز نمی دانیم چقدر اجر و

پاداش ممکن است از مواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت خواهیم

کرد پارسائی شما می تواند خانواده و قوم خود را نجات دهد




دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 8:37 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

 
    بنده ای خدا  را گفت:
 
                                     اگر سرنوشت مرا  تو  نوشته ای  پس چرا دعا کنم؟
 
                         خدا گفت:   
                                                     شاید نوشته باشم هر چه دعا  کند...
              



دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 8:15 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh



چهار شنبه 17 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:13 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

خوابیده بودم؛ در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده عمرم را برگ به برگ مرور کردم. به هر روزی که نگاه می‌کردم، در کنارش دو جفت جای پا بود.

 یکی مال من و یکی مال خدا. جلوتر می‌رفتم و روزهای سپری شده ام را می‌دیدم. خاطرات خوب، خاطرات بد، زیباییها، لبخندها، شیرینیها، مصیبت‌ها، … همه و همه را می‌دیدم؛

 اما دیدم در کنار بعضی برگها فقط یک جفت جای پا است. نگاه کردم، همه سخت ترین روزهای زندگی ام بودند. روزهایی همراه با تلخی‌ها، ترس‌ها، درد‌ها، بیچارگی‌ها.

با ناراحتی به خدا گفتم: «روز اول تو به من قول دادی که هیچ گاه مرا تنها نمی‌گذاری. هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی‌کنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم. چگونه، چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج‌ها، مصیبت‌ها و دردمندی‌ها تنها رها کنی؟ چگونه؟»

خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد . لبخندی زد و گفت: « فرزندم! من به تو قول دادم که همراهت خواهم بود. در شب و روز، در تلخی و شادی، در گرفتاری و خوشبختی. من به قول خود وفا کردم، هرگز تو را تنها نگذاشتم، هرگز تو را رها نکردم، حتی برای لحظه ای! آن جای پا که در آن روزهای سخت می‌بینی ، جای پای من است ، وقتی که تو را به دوش کشیده بودم!»

 

 



دو شنبه 15 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:45 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

به راستی که قرآن کریم در آیه‌ای کریمه می‌فرماید:

«الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب»

http://ma3ta.com



یک شنبه 14 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:13 قبل از ظهر ::  نويسنده : hamideh

داستان کوتاه و آموزنده درباره اینکه زود قضاوت نکنیم !

www.ma3ta.com      زود قضاوت نکنید

پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد ،او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد .

او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟

پزشک لبخندی زد و گفت: “متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را رساندم  و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم “.

پدر با عصبانیت گفت: ”آرام باشم؟!  اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟”
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: “من جوابی را که در کتاب مقدس انجیل گفته شده میگویم” از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم، شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است ، پزشک نمیتواند عمر را افزایش دهد ، برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ، ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا .


پدر زمزمه کرد: ( نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است )

عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد ” خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد”

و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت :” اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید”

پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: “چرا او اینقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم از او سؤال کنم؟”
پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد :” پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد ، وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.”

هرگز کسی را قضاوت نکنید چون شما هرگز نمیدانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان میگذرد یا آنان در چه شرایطی هستند.



یک شنبه 14 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:10 قبل از ظهر ::  نويسنده : hamideh

حضرت آدم (ع) به خدا عرض کرد : خداوندا ، شیطان را به من مسلط ساختی و مثل جریان خون در رگها ( که در من جریان دارد ) ، او را هم قادر کردی که به بدن من داخل شود.

خداوند فرمود : ای آدم ، در قبال این کار این امتیاز را به تو و فرزندانت دادم که هرکس فکر عمل بد کند به حساب او نوشته نشود ، ولی اگر آن عمل بد را انجام داد فقط یک جرم  حساب شود ( یک گناه به حسابش نوشته میشود ) لکن اگر کسی نیت به انجام عمل خوب کرد ، ولی انجام نداد ، یک ثواب برای آن نیت نوشته و اگر آن نیت خوب را عمل کرد  ، ده ثواب به وی داده میشود.

 آدم عرض کرد : خداوندا ، این عنایت را درباره من و فرزندانم زیادتر کن.

خداوند فرمود : اگر کسی از فرزندانت گناهی را مرتکب شد و بعد از آن توبه کرد ، من آن گناه را می بخشم.

باز هم آدم گفت : خداوندا ، بیشتر از این عنایت فرما ،

خداوند فرمود : من مهلت توبه را تا دم مرگ به آنها دادم.

آدم عرض کرد : خداوندا ، لطفت بسیار است و کافی میباشد. 



وَ هُوَ الَّذِى یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَعْفُواْ عَنِ السَّیَِّاتِ وَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون { سوره شوری آیه 25 ‏ }

و اوست كسى كه از بندگانش توبه می ‏پذیرد و از گناهان در می ‏گذرد و آنچه را كه می ‏كنید، می ‏داند.


http://ma3ta.com



یک شنبه 14 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:52 قبل از ظهر ::  نويسنده : hamideh



یک شنبه 14 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:36 قبل از ظهر ::  نويسنده : hamideh

چندین سال پیش دختری نابینا زندگی میکرد، که به خاطر نابینا بودن ، از خودش متنفر بود . او از همه نفرت داشت ، بجز نامزدش .

روزی دختر به نامزدش گفت که اگر روزی بتواند دنیا را ببیند ، آن روز ، روز ازدواجشان خواهد بود ؛ تا اینکه سرانجام شانس به او روی آورد و شخصی حاضر شد تا یک جفت چشم به دختر اهدا کند و آنگاه بود که توانست همه چیز ، از جمله نامزدش را ببیند .

پسر شادمانه از دختر پرسید : « آیا زمان ازدواج ، رسیده ؟ »

دختر وقتی که دید پسر نابیناست ، شوکه شد . بنابراین در پاسخ گفت : « متأسفم ، نمیتوانم با تو ازدواج کنم ، آخر تو نابینایی .»

پسر در حالیکه به پهنای صورتش اشک می ریخت ، سرش را به پایین انداخت و از کنار تخت دختر دور شد . بعد رو به سوی دختر کرد و گفت : « بسیار خوب ، فقط از تو خواهش میکنم ، مراقب چشمان من باش »

                                 شاید تکراری بود ولی به خواندنش و پندگرفتن ازش می ارزید .



یک شنبه 14 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:14 قبل از ظهر ::  نويسنده : hamideh

خدایی که محمد(ص)را برگزید امروز قلب میلیونها انسان را

 مملو از خشم توهین کنندگان به او قرار داده است .

 توهین کنندگانی که می خواهند خورشید حقیقت را با فوت خاموش کنند. 

کسانی که بربریت را با اهانت به مقدسات دیگران زنده می کنند.

و چه باطل است این تلاش مذبوحانه .

 



جمعه 12 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:20 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh



جمعه 12 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:52 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

 

خدايا من در كلبه ي فقيرانه ي خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري من همچون تويي دارم تو همچون خود نداري


"حضوری گر همی خواهی از او غافل مشو "
"مجنون حسینم،مدیون ابالفضل"

 



دو شنبه 8 / 7 / 1391برچسب:, :: 3:7 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

 

 

 



پنج شنبه 6 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:21 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

 

 

در بند هواييم، يا ضامن آهو!
در فتنه رهاييم، يا ضامن آهو!
بی تاب و شکيبيم، تنها و غريبيم
بی سقف و سراييم، يا ضامن آهو!
عريانی پاييز، خاموشی پرهيز
بی برگ و نواييم، يا ضامن آهو!
سرگشته‌تر از عمر، برگشته‌تر از بخت
جويای وفاييم، يا ضامن آهو!
آلوده‌ی بدنام، فرسوده‌ی ايام
با خود به جفاييم، يا ضامن آهو!
آلوده مبادا، فرسوده مبادا
اين گونه که ماييم، يا ضامن آهو!
پوچيم و کم از هيچ، هيچيم و کم از پوچ
جز نام نشاييم، يا ضامن آهو!
ننگينی ناميم، سنگينی ننگيم
در رنج و عناييم، يا ضامن آهو!
بی رد و نشانيم، از ديده نهانيم
امواج صداييم، يا ضامن آهو!
صيد شب و روزيم، پابند هنوزيم
در چنگ فناييم، يا ضامن آهو!
چندی است به تشويش، با چيستی خويش
در چون و چراييم، يا ضامن آهو!
با دامنی اندوه، خاموش‌تر از کوه
فرياد رساييم، يا ضامن آهو!
مجبور مخيّر، ابداع مکرر
تقدير قضاييم، يا ضامن آهو!
افتاده به عصيان، تن داده به کفران
آلوده‌رداييم، يا ضامن آهو!
حيران شده‌ی رنج، طوفان‌زده‌‌ی درد
دريای بکاييم، يا ضامن آهو!
تو گنج نهانی، ما رنج عناييم
بنگر به کجاييم، يا ضامن آهو!
با رنج پياپی، در معرکه‌ی ری
بی قدر و بهاييم، يا ضامن آهو!
نه طالع مسعود، نه بانگ خوش عود
زندانی ناييم، يا ضامن آهو!
در غربت يمگان، در محبس شروان
زنجير به پاييم، يا ضامن آهو!
رانده ز نيستان، مانده ز ميستان
تا از تو جداييم، يا ضامن آهو!
سودای ضرر ما، کالای هدر ما
اوقات هباييم، يا ضامن آهو!
دل‌خسته و رسته، از هر چه گسسته
خواهان شماييم، يا ضامن آهو!
روزی بطلب تا، يک شب به تمنا
نزد تو بياييم، يا ضامن آهو!
در صحن و سرايت، ايوان طلايت
بالی بگشاييم، يا ضامن آهو!
با ما کرم تو، ما در حرم تو
ايمن ز بلاييم، يا ضامن آهو!
چشم از تو نگيريم، جز تو نپذيريم
اصرار گداييم، يا ضامن آهو!
در حسرت کويت، با حيرت رويت
آيينه‌لقاييم، يا ضامن آهو!
مشتاق زيارت، تا جبهه‌ی طاعت
بر خاک تو ساييم، يا ضامن آهو!
گو هر چه نبايد، گو هر چه ببايد
در کوی رضاييم، يا ضامن آهو!
آيا بپذيری، ما را بپذيری؟
در خوف و رجاييم، يا ضامن آهو!
مِهر است و اگر قهر، شهد است و اگر زهر
تسليم شماييم، يا ضامن آهو!
فريادرسی تو، عيسی‌نفسی تو
محتاج شفاييم، يا ضامن آهو!
هر چند گنه‌کار، هر قدر سيه‌کار
بی رنگ و رياييم، يا ضامن آهو!
ما بنده‌ی درگاه، در پيش تو، اما
در عشق خداييم، يا ضامن آهو!
در رنج و تباهی، وقتی تو بخواهی
آزاد و رهاييم، يا ضامن آهو!
ای چشمه‌ی خورشيد، مهر تو درخشيد
در عين بقاييم، يا ضامن آهو!
ما همسفر شوق، فريادگرشوق
آوای دراييم، يا ضامن آهو!
همخانه‌ی شبگير، همسايه تأثير
پرواز دعاييم، يا ضامن آهو!
همراز به خورشيد، دمساز به ناهيد
در شور و نواييم، يا ضامن آهو!
هم‌صحبت صبحيم، هم‌سوی نسيميم
هم‌دوش صباييم، يا ضامن آهو!
ما خاک ره تو، در بارگه تو
گويای ثناييم، يا ضامن آهو!
سوگند الستيم، پيمان نشکستيم
در عهد «بلی»ييم، يا ضامن آهو!
يار ضعفا تو، خود ضامن ما تو
ما اهل خطاييم، يا ضامن آهو!
هم مسکنت ما، هر مرحمت تو
مسکين غناييم، يا ضامن آهو!
از فقر سروديم، يا فخر نموديم
فخر فقراييم، يا ضامن آهو!
نه نقل فلاطون، نه عقل ارسطو
جويای هداييم، يا ضامن آهو!
هنگامه‌ی وهم آن، کجراهه‌ی فهم اين
ما اهل ولاييم، يا ضامن آهو!
از گوهر پاکيم، از کوثر صافيم
فرزند نياييم، يا ضامن آهو!
چاووش شب رزم، سرجوش تب رزم
شوق شهداييم ، يا ضامن آهو!
ايمان به تو داريم، يونان بگذاريم
تشريک‌زداييم، يا ضامن آهو!
منشور نشابور، سرسلسله‌ی نور
با حکمت و راييم، يا ضامن آهو!
تو راه مجسّم، گر راه به عالم
جز تو بنماييم، يا ضامن آهو!
تا صور قيامت، با شور ندامت
شايان جزاييم، يا ضامن آهو!
همراهی استاد آگاهی‌مان داد
کز تو بسراييم، يا ضامن آهو!
اين بخت سهيل است، کش سوی تو ميل است
در نور و ضياييم، يا ضامن آهو!
زين نظم بدايع، وين اختر طالع
اقبال‌هماييم، يا ضامن آهو!



پنج شنبه 6 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:18 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

 

درود بر تو
اى هشتمين سپيده
- اگر از سايه ساران درود مى پذيرى-
باران نيز به اِزاى تو پاك نيست.
و بر ما درود
- اگر فاصله خويشتن تا تو را ،
تنها بتوانيم ديد-
اى آفتاب،
ما آن سوى ذرّه مانده ايم!



پنج شنبه 6 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:16 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

شهید نجفعلی مهردادیان فرزند حسین ؛ متولد1365/6/25 سرباز وظیفه لشکر 7 تیپ سپاه پاسدارانکه در حین ماموریت براثر انفجار مین در منطقه شلمچه 1385/11/15 به درجه رفیع شهادت نائل گردید . روحش شاد و راهش پر رهرو  باد .

حرم مطهر شهدای گمنام برازجان

به روح مطهر شهدا و امام شهدا صلوات

 

 



پنج شنبه 6 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:4 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh

 

سی و دومین سالروز هفته دفاع مقدس گرامی باد

سی و دو سال بعد .....
زمان و روز ماه و سال بعد از 32 سال به اینجا رسید ، به این دوره ، به زمانی که رشادت ها و پاکی ها در زیر زمین خفته اما زنده شاهد اعمال و رفتار ما هستند ، وخواهند پرسید چه کردی ؟
سی و دو سال از زخم های عمیقی که دل مادران را به درد آورد گذشت ، گذشت اما زمانه آنرا به دست ما سپرد تا ادامه دهندگان آنها باشیم . شهدا شرمنده ایم ... شهدا ما را ببخشید .... شهدا از خدا برای ما طلب آمرزش کنید .... در مقابل این همه خواسته ما چه کرده ایم ؟ فقط حرف زده ایم ؟ یا ما هم واقعا رهرو راه مقدس آنها هستیم ؟
سلام و درود بر روح امام راحل و جوانانش سلام و درود بر ادامه دهندگان واقعی این راه سنگین و پر مشقت . عزیزان و برادران مدیران وب سایت شهدای پاک ایران زمین خوشحال است از اینکه توانسته قدم کوچکی در این راه بردارد و جوانان و امسال خود را به سمت شهدا سوق دهد . ما هیچ نیستیم ما همه عاشق شهداییم . شهدایی که رفتند و ما را به جا گذاشتند .
شروع یک قصه بدون راوی خوش نباشد گرچه قصه خیلی شیرین باشد ، ما مخاطب قصه عشقیم و راوی آن در شلمچه خانه ای ساخته و دیگر پا به این دنیای جنگلی نمی گذارد . آری گمنام است گمنامی که مادرش هنوز هم این سال ها را می شمارد و چشم به در دوخته است و درد ها از فراق فرزندش کشیده است .
دوستان و عزیزان و همراهان واقعی این محفل محفلی است عاشقانه بین آن دسته عزیزانی که تشنه شهوت عشق شهدا هستند و هیچ وقت سیر نمی شوند . امیدواریم اگر عمری باقی بماند و زنده باشیم و تا جان در بدن داریم و قوت در قلم بنویسیم برای شما و خودمان تا عبرت بگیریم و ادامه دهندگان واقعی باشیم .

شهیدان  زنده اند  الله اکبر   به خون آغشته اند الله اکبر

 



شنبه 4 / 7 / 1391برچسب:, :: 7:18 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh



شنبه 4 / 7 / 1391برچسب:, :: 12:45 قبل از ظهر ::  نويسنده : hamideh



شنبه 4 / 7 / 1391برچسب:, :: 12:31 قبل از ظهر ::  نويسنده : hamideh

 

 

 

 



شنبه 4 / 7 / 1391برچسب:, :: 12:20 قبل از ظهر ::  نويسنده : hamideh

هيچ وقت هيچ چيز و هيچ کس را بي جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابي بدهي ،يک روزي ، يک جوري ، يک جايي به تو باز مي گردد    

جواب سلام را با عليک بده ،


جواب تشکر را با تواضع،


جواب کينه را با گذشت،


جواب بي مهري را با محبت،


جواب ترس را با جرأت،


جواب دروغ را با راستي،


جواب دشمني را با دوستي،


جواب زشتي را به زيبايي،


جواب توهم را به روشني،


جواب خشم را به صبوري،


جواب سرد را به گرمي،


جواب نامردي را با مردانگي،


جواب همدلي را با رازداري،


جواب پشتکار را با تشويق،


جواب اعتماد را بي ريا،


جواب بي تفاوت را با التفات،


جواب يکرنگي را با اطمينان،


جواب مسئوليت را با وجدان،


جواب حسادت را با اغماض،


جواب خواهش را بي غرور،


جواب دورنگي را با خلوص،


جواب بي ادب را با سکوت،


جواب نگاه مهربان را با لبخند،


جواب لبخند را با خنده،


جواب دلمرده را با اميد،


جواب منتظر را با نويد،


جواب گناه را با بخشش .



چهار شنبه 3 / 7 / 1391برچسب:, :: 11:47 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh



چهار شنبه 3 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:43 بعد از ظهر ::  نويسنده : hamideh